خوبان رعیت اند وتویی پادشاهشان از سیف فرغانی غزل 423

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

خوبان رعیت اند وتویی پادشاهشان

1 خوبان رعیت اند وتویی پادشاهشان ایشان همه ستاره و روی تو ماهشان

2 بی آفتاب روی تو همرنگ شب بود روز سپید خلق ز چشم سیاهشان

3 ایشان بتیر غمزه صف عقل بشکنند اکنون که گشت روی تو پشت سپاهشان

4 بالای این چه مرتبه باشد دگر که هست خورشید و ماه جمع بزیر کلاهشان

5 یوسف رخند و هر که چو یعقوب مستمند پوشیده چشم نیست درافتد بچاهشان

6 در دعوی هوای تو عشاق صادقند زیرا که هست شاهد رویت گواهشان

7 جان باختند با تو که بر نطع دلبری خوبان پیاده اند ورخ تست شاهشان

8 خال تو دیده اند و بزلف تو داده دل آن دانه در فگند درین دامگاهشان

9 عشاق سوی کوی تو ره می نیافتند روی تو شعله یی زد و بنمود راهشان

10 فردا که خلق را بعملها جزا دهند حیران شوند و کس نبود عذر خواهشان

11 گر هست عاشقان ترا صد چو سیف جرم ایزد بروی خوب تو بخشد گناهشان

عکس نوشته
کامنت
comment