- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مژده ای دل که مسیحانفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
2 از غم هجر مکن ناله و فریاد که من زدهام فالی و فریادرسی میآید
3 کس ندانست که منزلگه آن دوست کجاست این قدر هست که بانگ جرسی میآید
4 از ظهور برکاتش نه منم خرّم و بس عیسی اینجا به امید نفسی میآید
5 همه اعیان جهان چشم به راهش دارند هر عزیزی ز پی ملتمسی میآید
6 فیض دارد سر آن کو به رهت جان بازد هرکس اینجا به امید هوسی میآید
7 دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است گو بیا خوش که هنوزش نفسی میآید