مژده ای دل که مسیحانفسی از فیض کاشانی غزل 1087

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

مژده ای دل که مسیحانفسی می‌‏آید

1 مژده ای دل که مسیحانفسی می‌‏آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌‏آید

2 از غم هجر مکن ناله و فریاد که من زده‌‏ام فالی و فریادرسی می‌‏آید

3 کس ندانست که منزلگه آن دوست کجاست این قدر هست که بانگ جرسی می‌‏آید

4 از ظهور برکاتش نه منم خرّم و بس عیسی اینجا به امید نفسی می‌‏آید

5 همه اعیان جهان چشم به راهش دارند هر عزیزی ز پی ملتمسی می‏‌آید

6 فیض دارد سر آن کو به رهت جان بازد هرکس این‏جا به امید هوسی می‌‏آید

7 دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‏‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment