-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گوهر تاجم که در دست گدا افتاده ام سیر طالع بین کجا بودم کجا افتاده ام
2 وه چه بودی گر زبام آسمان افتادمی اینچنین کز صحبت یاران جدا افتاده ام
3 صبح من شام غریبان است از شامم مپرس تا بکام غم درین غربت سرا افتاده ام
4 با سپند سوخته گوئی که از یک مزرعیم یکقلم از دیده نشو و نما افتاده ام
5 نقش پا برخواستم دارد بامداد نسیم من سر شکم برنخیزم هر کجا افتاده ام
6 با وجود سرکشی چون گردبادم خاکسار شعله ام از عجز در پای گیا افتاده ام
7 گوهر شب تابم و از شمع بیقیمت ترم لیک ازین شادم که باری بی بها افتاده ام
8 هرگزم در سر هوای دانه کامی نبود من ندانم از چه در دام بلا افتاده ام
9 من یکی آئینه گیتی نما بودم کلیم روی غم از بسکه دیدم از جلا افتاده ام