- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میوه فروشی که یمن جاش بود روبهکی خازن کالاش بود
2 چشم ادب بر سر ره داشتی کلبه بقال نگه داشتی
3 کیسهبری چند شگرفی نمود هیچ شگرفیش نمیکرد سود
4 دیده به هم زد چو شتابش گرفت خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت
5 خفتن آن گرگ چو روبه بدید خواب در او آمد و سر درکشید
6 کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد آمد و از کیسه غنیمت ببرد
7 هر که در این راه کند خوابگاه یا سرش از دست رود یا کلاه
8 خیز نظامی نَه گَهِ خفتن است وقت به ترک همگی گفتن است