بخت بازآید از آن در که یکی از سعدی شیرازی غزل 277

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید

1 بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید

2 صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

3 این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید

4 رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید

5 نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید

6 گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید

7 دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید

8 با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید

9 گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید

10 چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید

11 سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن نظری گر بربایی دلت از کف برباید

عکس نوشته
کامنت
comment