1 مهی که از افق طبع بنده طالع شد به منتهای کمالش نشد مقام هنوز
2 اگر برابر خورشید خاطر تو رسد شود تمام که ماهیست ناتمام هنوز
1 هست امیدِ قوتی بختِ ضعیفحال را مژدهٔ یک خرام ده منتظرِ وصال را
2 گوشهٔ ناامیدیام داد ز صد بلا امان هست قفس حصارِ جان مرغِ شکسته بال را
1 خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست یک روز تحمل نکنم طاقتم اینست
2 بر خنجر الماس نهادم ز تو پهلو آسوده دلا بین که ز تو راحتم اینست
1 عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست بندهٔ شایسته نیست ورنه خریدار هست
2 میرسدت ای پسر بر همهکس ناز کن حسن و جمالِ تو را نازِ تو در کار هست