گل را به جرم عربده رنگ و بو از غالب دهلوی غزل 101

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

گل را به جرم عربده رنگ و بو گرفت

1 گل را به جرم عربده رنگ و بو گرفت راه سخن به عاشق آزرم جو گرفت

2 لطف خدای ذوق نشاطش نمی دهد کافر دلی که با ستم دوست خو گرفت

3 چون اصل کار در نظر همنشین نبود بیچاره خرده بر روش جستجو گرفت

4 در خلوتی گشود خیالم ره دعا کز تنگی بساط نفس در گلو گرفت

5 شرمنده نوازش گردون نمانده ام گر چاک دوخت، جامه به مزد رفو گرفت

6 با خویشتن چه مایه نظرباز بوده است؟ کز من دل مرا به هزار آرزو گرفت

7 گفتم خود از مشاهده بخشایش آورد خوش باد حال دوست که حالم نکو گرفت

8 از یک سبوست باده و قسمت جدا جداست جمشید جام برد و قلندر کدو گرفت

9 فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر گر رفت مغ ز میکده، ترسا فرو گرفت

10 ایمان اگر به خوف و رجا کردم استوار اخلاص در نمود وفایم دورو گرفت

11 هر فتنه در نشاط و سماع آورد مرا گویی فلک به عربده هنجار او گرفت

12 رضوان چو شهد و شیر به غالب حواله کرد بیچاره باز داد و می مشکبو گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment