-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را حسن تو ازین باغ برون کرد خزان را
2 بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیرید ای خوشکمران تنگ مبندید میان را
3 بر سبزه نوخیز خطت مینگرد زلف زآنسان که به حسرت نگرد پیر جوان را
4 مژگان تو خنجر به رخ ماه کشیده ابروت زده بر سر خورشید کمان را
5 از بس که درین بادیهام راهبری نیست خضر ره خود میشمرم ریگ روان را
6 خاموشی پروانه کند کار خود آخر ای شمع بیندیش و نگهدار زبان را
7 چشمان تو ترک دل عاشق نتواند با شیشهگران کار بود بادهکشان را
8 پیش که برم شکوه کلیم از ستم دوست از مه نستاند چو کسی داد کتان را