گل خود روی مرا بوی از بابافغانی شیرازی غزل 66

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

گل خود روی مرا بوی بنی آدم نیست

1 گل خود روی مرا بوی بنی آدم نیست آنچه من می طلبم در چمن عالم نیست

2 عیبم این است که دستم ز زر و سیم تهیست ورنه از تحفه ی دردم سر مویی کم نیست

3 غرض از مهلت ده روزه ام اثبات وفاست ورنه گر باشم و گر نیز نباشم غم نیست

4 بر خراش دل آزرده ی من ساغر عیش آبگینه ست اگر دست دهد مرهم نیست

5 چون گشاید ز سر رشته ی امید گره؟ هر که در سلسله ی مهر و وفا محکم نیست

6 هر دم از عشق به صد ماتم و حسرت گذرد وقت آسوده دلی خوش که درین ماتم نیست

7 اول و آخر عشاق درستست بعشق نام این زنده دلان تازه همین یکدم نیست

8 گرچه صد بار حسود از سخنم پند گرفت همچنان گر دهنش باز کنی ملزم نیست

9 از فلک نیست فغانی طمع خاطر شاد در چنین منزل ویران که دلی خرم نیست

عکس نوشته
کامنت
comment