گل بباغ آمد ولی از عمر خود از فضولی بغدادی غزل 80

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

گل بباغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت

1 گل بباغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت خارها در زیر پهلو داشت آرامی نیافت

2 کرد بلبل پیش گل بنیاد درد دل بسی زود گل بگذشت و آن درد دل اتمامی نیافت

3 وه چه ملکست این که دور گل گذشت کس درو رونق بزمی ندید و نشاه جامی نیافت

4 دوخت دوران از لطافت خلعتی اما چه سود قابل تشریف این خلعت گل اندامی نیافت

5 گل که دیر آمد چرا زین باغ رحلت کرد زود غالبا چون من ز کس اعزاز و اکرامی نیافت

6 چون ننالیم از جفای گردش گردون دون هیچ کار ما ز دور او سرانجامی نیافت

7 پایه قدر سخن دانان فضولی پست شد زین سبب هرگز درین کشور کسی نامی نیافت

عکس نوشته
کامنت
comment