- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رخ برافروخت همچو آیینه آن پری پیکر سمن سینه
2 پس ز بحر خفیف باز آورد این گهرها درون گنجینه
3 فاعلاتن مفاعلن فعلن در قدح کن شراب دوشینه
4 هفت خط داشت جام جمشیدی هر یکی در صفا چو آئینه
5 جور و بغداد و بصره و ازرق «اشک » و «کاسه گر» و «فرودینه »
6 دستخط شهان و یاره دست هم برنجن شمر تو «دستینه »
7 رصد اختران بود «هو دل » «غلج » قفل است و پلکان زینه
8 کشک پینو و پینکی است نعاس «کژنه » بر کفش و پیرهن پینه
9 می ز انگور و بخسم از گندم «بوزه » از جو «ترینه » ترخینه
10 غول و نسناس را بغامه شمر که بود در شمار بوزینه
11 هست «شبیاز» و «شب پره » خفاش «کاروانک » ترند و چوبینه
12 عید اضحی است «گوسپند کشان روز نوروز و جمعه «آدینه »
13 چینه دان طیور هست «کژاژ» دانه کاندران بود «چینه »
14 ظهر پیشین و عصر«ایواراست » به حقیقت بود «هر آیینه »
15 طیلسان «تالشانه » و «پستک » فستقبه است و فروه «کرکینه »
16 آهن آهین و زینت «آذین است » شیشه و آبگینه آیینه
17 دشمنی گر برون فتد جنگ است رو بماند درون دل «کینه »
18 تهمتن رستم است و تهم دلیر مام سهراب بوده «تهمینه »
19 آنکه نازد بر استخوان پدر «داده بر بادگاه پارینه »
20 هفت اختر شمار «هفتورنگ » هفت چرخ است «هفت گنجینه »
21 هست «یارک » مشیمه «گوزک » کعب صدر و پستان و سرزنش «سینه »
22 دانه زن، ساحر است و هارون پیک بوق «کرنا و خنب روئینه »