آن شعله‌که در دل شرر عشق از بیدل دهلوی غزل 405

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

آن شعله‌که در دل شرر عشق وهوس ریخت

1 آن شعله‌که در دل شرر عشق وهوس ریخت گرد ‌نفسی بودکه رنگ همه‌کس ریخت

2 صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل شمع ره‌گمگشتگی‌ام سعی جرس‌ ریخت

3 فریادکه نقشی ندمانید حبابم تا دم زدم این آینه ازتاب نفس ریخت

4 صدخلد حلاوت پی پرواز هوس رفت شیرینی جانم همه درراه مگس ریخت

5 شرمندهٔ صیاد خودم چون نفس صبح کزنیم تپش‌گرد من ازچاک قفس ریخت

6 معموری بنیاد جسد بر سر هیچ است آتشکده‌ها رنگ بنایی‌ست‌که خس ریخت

7 هم قافلهٔ -‌سیرت سرشار نگاهیم گرد ره ما سرمه به آواز جرس ریخت

8 برداشتن ازکوی توام صرفه ندارد خوهدکف‌خاکم‌به‌سر و چشم‌عسس ریخت

9 در خانه همان بار به دوشم چه توان‌کرد معمار ازل رنگ بنایم ز نفس ریخت

10 درس ورق عجز من امروز روانی‌ست رنگم به‌رهت ساز قدم‌کرد ز بس ریخت

11 غافل نشوی از دل افسردهٔ بیدل خونی‌ست درین‌پرده‌که باید به هوس ریخت

عکس نوشته
کامنت
comment