-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شعلهٔ حسنی ز رخسار بتان افروختی آتشی در ما زدی از پای تا سر سوختی
2 قامت بالا بلندان بر فلک افراختی در هواشان شعلهٔ دل تا فلک افروختی
3 برقی از نورت درخشان کردی از مه طلعتان ساختی با بیوفایان خرمن ما سوختی
4 گر نه استاد ازل در پرده بودی جلوهگر چشم فتان ازکجا این دلبری آموختی
5 کردیم دیوانه گفتی راز ما با کس مگوی پردهٔ عقلم دریدی و دهانم دوختی
6 خاکساری بندگی افتادگی بیچارگی فیض از عشق بتان سرمایها اندوختی
7 هیچکس در هیچ سودا اینچنین سودی نکرد عشق و آزادی خریدی دین و دل بفروختی