- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماهی، که لبش بجای جانست گر ناز کند،به جای آن است
2 از چشم دلم نمیشود دور هر چند ز چشم سرنهانست
3 گر در طلبت هزار باشند غیرت نبرم، که بینشانست
4 آن کو به یقین نبیند او را چون نیک نگه کند گمانست
5 ای دیده من اول زمانت دریاب، که آخر زمانست
6 بر یاد تو جامه پاره کردم باز آی، که خرقه در میانست
7 تخمی که تو کاشتی نمو داد عهدی که گذاشتی همانست
8 این تن، که بر تو مرده، دل شد و آن دل، که غم تو خورد، جانست
9 نتوان ز تو روی در کشیدن بارت بکشیم، تا توانست
10 چشم سر ما غلط نبیند کش سرمه ز خاک اصفهانست
11 سرنامهٔ عشق خود ز ما پرس کین عشق نه کار دیگرانست
12 زود از در گوش باز گردد هر قصه، که بر سر زبانست
13 آنرا که خطیب سود خواند در مذهب اوحدی زیانست