سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی
سنایی غزنوی

اوّلین از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 46

حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 46 ام از 1794 الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله

اوّلین بند در رهِ آدم

1 اوّلین بند در رهِ آدم بود نای گلو و طبل شکم

2 مهترین بند هست نای گلو کُندت طبلِ بطن شش پهلو

3 طبل و نایست اصل فتنه و شر هردو بگذار خور و خود بگذر

4 هرکش امروز قبله مطبخ شد دانکه فرداش جای دوزخ شد

5 کادمی را درین کهن برزخ هم ز مطبخ دریست در دوزخ

6 گر همی نام معده خم نکنی کم طرق تا طریق گم نکنی

7 شره جانور چو کار آمد تا نیاید مراد نار آمد

8 چون سگ و گربه آب شرم برد تا ز خلق آب و نان گرم برد

9 کم خورش تخم شر و بطنت نیست هرکجا بطنت است فطنت نیست

10 کم خورش مرد کردنی باشد مرگ دونان ز خوردنی باشد

11 بهر کم خوردنست و بی‌آبی ذهن هندو و نطق اعرابی

12 این بُوَد زیرک آن نباشد غمر این نه بیمار و آن نه کوته عمر

13 چون خوری بیش پیل باشی تو کم خوری جبرئیل باشی تو

14 کم خوری ذهن و فطنت و تمییز پرخوری تخم خواب و آلت تیز

15 خفّت زادِ راهب اندر دَیْر داردش در صفای خاطر خیر

16 هرکه بسیار خوار باشد او دانکه بسیار خوار باشد او

17 باز هر عاقلی که کم خوارست بحقیقت بدان که کم خوارست

18 منتجب کی شود به علم قریب جز به بطن خفیف و قلب رقیب

19 فخ شده شهوت و دل تو بر او خانه پر دزد و کور مانده در او

20 خور اندک فزون کند حلمت خورِ بسیار کم کند علمت

21 غذی عقل عالمان حلمست جامهٔ جان زیرکان علمست

22 هرکرا علم و حلم نبود یار مر ورا در جهان به مرد مدار

23 که نبافند خود خردمندان جامهٔ تن ز رشتهٔ دندان

24 گوشت بر گاوِ ورزه نیکوتر زینت مرد دانشست و هنر

25 باش کم خوار تا بمانی دیر که اجل گرسنه است و قوتش سیر

26 باش کم خوار تا شوی با برگ بگرفتی شکم ببینی مرگ

27 اصل دانش بود ز کم خوردن مرد پرخوار اصل آزردن

28 جانت از لقمه‌ای گِرد راحت چون دو لقمه خوری بُوَد آفت

29 خورده بسیار مردم کم دان به یکی قی بمرده چون حمدان

30 گنده گردد سرای و خانه ازو معده کون گردد و بهانه ازو

31 گر نبایدت چهره چون گل زرد گرد افراط اکل بیش مگرد

32 گر بخوردن شوی ز روح بعید کُشتهٔ دوزخی بوی نه شهید

33 روی بسیارخوار بی‌نورست کر گلوبنده خواجگی دورست

34 مکن از دود شمع بی‌خردان کاسهٔ سر بسان سوخته دان

35 آب و نان خواستن ز سفلهٔ زشت چون دمیده بُوَد به خاک انگِشت

36 لقمه‌ای گر کنی ز خوردن بیش هیضه آرد کلید گلخن پیش

37 هاضمه چون بدو نپردازد از گلو گلخنی دگر سازد

38 باده چون باد در جهان افگند هیضه بیکار بر دهان افگند

39 مرد و زن را که حرص و کون و گلوست نامشان کدخدا و کدبانوست

40 صحّت تن بودت در پرهیز از سرِ امتلا سبک برخیز

41 همچو ماه دو پیکر از تک و پوی دربه‌در هر دوان و روی‌به‌روی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر اوّلین بند در رهِ آدم

شاعر شعر اوّلین بند در رهِ آدم چه کسی است ؟

شاعر شعر اوّلین بند در رهِ آدم سنایی غزنوی می باشد.

شعر اوّلین بند در رهِ آدم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر اوّلین بند در رهِ آدم چیست ؟

قالب شعر اوّلین بند در رهِ آدم حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه است

مضمون اصلی شعر اوّلین بند در رهِ آدم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر