دل آتش پذیر از جلال الدین محمد مولوی غزل 2167

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو

1 دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو مرا سیران کجا باشد مرا تحویل و رفتن تو

2 بدیدم بی‌تو من خود را تو دیدی بیخودم هم تو به زیر خاک دررفتم نرفتم من بیا من تو

3 اگر گویم تو می‌گویی من آن ظلمت ز خود بینم از آن ظلمت که می‌گریم سری چون ماه برزن تو

4 گریبانم دریدستم ز خود دامن کشیدستم که تا گیری گریبانم کشی از مهر دامن تو

5 گریبانم دریدی تو و دامانم کشیدی تو کدامم من چه نامم من مرا جان تو مرا تن تو

6 پشیمانم پشیمانم پشیمان تو پشیمان تو چو سوسن صد زبانم من زبان و نطق و سوسن تو

7 دو چشمم خیره در رویت گهی چوگان گهی گویت تویی حیران تویی چوگان تویی دو چشم روشن تو

8 به یک اندیشه حنظل را کنی بر من چو صد شکر به یک اندیشه شکر را کنی چون زهر دشمن تو

9 تویی شکر تویی حنظل تویی اندیشه مبدل تویی مور و سلیمان تو تویی خورشید و روزن تو

10 بدم من کافر احول شدم توحید را اکمل تویی احول کن کافر تویی ایمان و مؤمن تو

عکس نوشته
کامنت
comment