-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده فردا از او ببینی صد حور رو گشاده
2 بنگر به شهوت خود سادهست و صاف بیرنگ یک عالمی صنم بین از ساده ای بزاده
3 زنبور شهد جانت هر چند ناپدید است شش خانههای او بین از شهد پر نهاده
4 اندازه تن تو خود سه گز است و کمتر در خان خود تو بنگر از نه فلک زیاده
5 تا چند کاسه لیسی این کوزه بر زمین زن برگیر کاه گل را از روی خنب باده
6 سجاده آتشین کن تا سجده صاف گردد آتش رخی برآید از زیر این سجاده
7 آید سوارگشته بر عشق شمس تبریز اندر رکاب آن شه خورشید و مه پیاده