1 آتش چو گذر بدشت پر خار کند با سبزه تر لطف خود اظهار کند
2 یارب مپسند کآتش دوزخ تو با تردامن کمتر ازین کار کند
1 دلا بر چشم تر نه آستین را چه می پوئی عبث روی زمین را
2 ز محراب دو ابروی تو پیداست که با خود کرده روی کفر و دین را
1 بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را می تواند زد بعالم پشت پای بسته را
2 تشنه یک آرزو از همت والا نه ایم خاک هم آبست دست از آبحیوان شسته را
1 سر ببستان چو دهد جلوه یغمائی را اول از سرو کند جامه رعنائی را
2 پای سعیم شده از خار رهت پوشیده چاره زین به نتوان کرد تهی پائی را