-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد هستی من آب گشت، آب مرا آب شد
2 از تف عشق تو دل در کف سودا فتاد سوخته چون سیم گشت، کشته چو سیماب شد
3 سوخت مرا عشق تو جان به حق النار برد کوره عجب گرم بود سوخته پرتاب شد
4 دوش گرفتم به گاز نیمهٔ دینار تو چشم تو با زلف گفت، زلف تو در تاب شد
5 شب همه مهتاب و من کردم سربازیی بس که سر شبروان، در شب مهتاب شد
6 هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت باک نکردم که صبح آفت نقاب شد
7 این چه حدیث است باز من که و عشق تو چه خاصه وفا در جهان گوهر نایاب شد
8 چیست به دیوان عشق حاصل کارم جز آنک عمر سبک پای گشت، بخت گران خواب شد
9 هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ هرچه شبان پرورید روزی قصاب شد