1 آتش عشق نه تنها دل و دین می سوزد گر فتد سایه عشق به زمین می سوزد
2 فکر شبگیر سر کوی تو دارد در سر پیک آهم نفسم از بهر همین می سوزد
3 سینه صافی است مرا صیقل آیینه اسیر گر نماید دلم اندیشه کین می سوزد
1 بسکه دارد سر هم چشمی گلشن مهتاب کرده برخاک سرکوی تو مسکن مهتاب
2 سر شبگردی آن قامت موزون دارد قد گر از سرو کشد یک سر و گردن مهتاب
1 جواب از خود رود چون بر زبان آری سؤالی را شنیدن محو گردد گر به کس گویی خیالی را
2 چمن پیرای الفت خود گل و خود بلبل خویش است ز پرواز هوایت شعله باغی کرده بالی را
1 خون بود دل که لذت درد نهان شناخت این غنچه قطره بود که رنگ جنان شناخت
2 آیینه است پرتو شمع مزار من در خواب هم خیال تو را می توان شناخت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به