شوخ بی‌باکی که کرده خانه از طغرل احراری غزل 46

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

شوخ بی‌باکی که کرده خانه مردم خراب

1 شوخ بی‌باکی که کرده خانه مردم خراب تیغ ابرویش برای قتل من دارد شتاب

2 مانی از بهر هوای صورت زیبای او چون فلک سرگشته افتادست تا یوم‌الحساب

3 سوخت مغز استخوان در سینه‌ام از عشق او کشور دل را بود از دست حسن او عذاب

4 آنقدر کلک قضا نازید هنگام رقم کز میان خوبرویان تا تو را کرد انتخاب

5 لاله از داغ تمنای بهار عارضت کرد در صحرای خجلت خیمه حسرت طناب

6 دیده‌ام خوبان عالم را ولی مانند تو نه به هشیاری بدیدم نه به مستی نه به خواب!

7 یاد آن فرصت که بر روی تو هنگام سحر از سرشک اشک گلگون می‌زدم جای گلاب!

8 نوبهار عارضت را داد رونق گریه‌ام زینت گلزار باشد دائم از رشح سحاب

9 چاک زد جیب قبای خویش گل اندر چمن ز انفعال روی تو چون جیب مستی از شراب

10 آفتاب خاوری از شرم افتد در کسوف گر ز روی خود کشد آن شاهد موزون نقاب

11 طغرل از موج خیال من معمای دقیق می‌شود بیرون به فکر تام چون در خوشاب

عکس نوشته
کامنت
comment