منت ایزد را که سودای از ابوالحسن فراهانی غزل 13

ابوالحسن فراهانی

آثار ابوالحسن فراهانی

ابوالحسن فراهانی

منت ایزد را که سودای توام از سر نرفت

1 منت ایزد را که سودای توام از سر نرفت رفت جان، اما غمت از جان غم پرور نرفت

2 بر سر خاکم گذار آورد و من در خواب مرگ هیچ کس را آنچه آمد بر سرم بر سر نرفت

3 نقش بر آب ارچه بی صورت بود اعجاز عشق نقش آن صورت مرا هرگز زچشم تر نرفت

4 سعی ها کردم که پا بر منظر چشمم نهد سعی من ضایع نشد دل رفت اگر دلبر نرفت

5 عاشقی و رستگاری کی درست آمد به هم رفت چون پروانه در آتش برون دیگر نرفت

عکس نوشته
کامنت
comment