- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پدر گفتش درین شوریده زندان بطاعت میتوان شد از بلندان
2 اگر خواهی بلندی بر پَر از چاه که آن از طاعتی یابی نه ازجاه
3 پیمبر گفت: آخر وصف مستور که آن از مغز صدیقان بود دور
4 بلاشک حب جاه و حب مالست ترا این جاه جستن پس وبالست
5 اگرچه در ره حق خاص خاصی شوی گر جاه یابی مرد عاصی
6 چنان از تو برآرد جاه دودی که نبود از تدارک هیچ سودی