- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خیال قرب غفلت دوری ازانس است محرم را تبسمهایگندم چین دامن گشث آدم را
2 حوادثکج سرشتان را نبخشد وضع همواری بود مشکلکشاکش ازکمان بیرون برد خم را
3 ز جرأت قطعکنگر مرد میدانگاه تسلیمی که تیغ اینجا برشها میشمارد ریزش دم را
4 سراغ از هرچهگیری بینشانی جلوهها دارد غبار وحشتی از بال عنقاگیر عالم را
5 ز تحریک مژه بر پردههای دیده میلرزم کهنوک خامه ازهم میشکافد صفحهٔ نم را
6 اگر ازگرد راهت چشم آهو سرمه بردارد تحیر همچوتار شمع سوزد جوهر رم را
7 درین محفل ندارد عافیت وضع ملایم هم اگربستروگربالین همان زخم است مرهم را
8 به چشم شوخ تاکی عیبجوی یکدگربودن مژه برهم زنید وبشکنید آیینهٔ هم را
9 درینگلشن نقابی نیست غیر از شرم پیدایی به عریانی همان جوش عرق پوشید شبنم را
10 کجاندیشان ندارند آگهی از راستان بیدل ز انگشت است یکسر میل کوری چشم خاتم را