- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ها، پری شیوه غزالان و ز مردم رمشان دل مردم به خم طره خم در خمشان
2 کافرانند جهانجوی که هرگز نبود طره حور دلاویزتر از پرچمشان
3 آشکارا کش و بدنام و نکونامی جوی آه از این طایفه وان کس که بود محرمشان
4 رشک بر تشنه تنها رو وادی دارم نه بر آسوده دلان حرم و زمزمشان
5 بگذر از خسته دلانی که ندانی هشدار خستگانند که داری و نداری غمشان
6 داغ خونگرمی این چاره گرانم گویی آتش ست آتش اگر پنبه وگر مرهمشان
7 ای که راندی سخن از نکته سرایان عجم چه به ما منت بسیار نهی از کمشان
8 هند را خوش نفسانند سخنور که بود باد در خلوتشان مشک فشان از دمشان
9 مؤمن و نیر و صهبایی و علوی وانگاه حسرتی، اشرف و آزرده بود اعظمشان
10 غالب سوخته جان گر چه نیاید به شمار هست در بزم سخن همنفس و همدمشان