1 صورت گری که پیکر روز و شب آفرید از نقش این و آن بتماشای خود رسید
2 صوفی! برون ز بنگه تاریک پا بنه فطرت متاع خویش به سوداگری کشید
3 صبح و ستاره و شفق و ماه و آفتاب بی پرده جلوه ها به نگاهی توان خرید
1 نه هر کس از محبت مایه دار است نه با هر کس محبت سازگار است
2 بروید لاله با داغ جگر تاب دل لعل بدخشان بی شرار است
1 می گشایم عقده از کار حیات سازمت آگاه اسرار حیات
2 چون خیال از خود رمیدن پیشه اش از جهت دامن کشیدن پیشه اش
1 تو دانی که بازان ز یک جوهرند دل شیر دارند و مشت پرند
2 نکو شیوه و پخته تدبیر باش جسور و غیور و کلان گیر باش
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به