- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست ز آتش دل همچو مجمر دیده ما روشنست
2 هر که را ایام پیش آورد زودش پس نشاند این پشیمانی ز جزر و مد دریا روشنست
3 نور بی برگی کند در خانه ها کار چراغ عمرها شد کز حباب این نکته بر ما روشنست
4 عقل دیوانه است، هر جای بوی می افسون دمید روح پروانه است هر جا شمع مینا روشنست
5 منت زلف تو طوق گردنم بادا کزو حال دلها بر تو در شبهای یلدا روشنست
6 کار ما گر نیست دلخواهش نگیرد کار تنگ از تغافلها که دارد کارفرما روشنست
7 اینکه اشکست، اینزمان خون جگر خواهد شدن پیش پیش امروز بروی حال فردا روشنست
8 شیشه می عینک بینائیت بادا کلیم تا بدانی دیده ها از نور صهبا روشنست