- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد قطع نظر که کرد که صاحبنظر نشد
2 گرد از رخ گهر نتوان شست زاب او رفع ملال خاطر ما از هنر نشد
3 درمان روزگار چه دردیست جانگداز کو صندلی که مایه صد دردسر نشد
4 یکجا مرا ترقی طالع نگه نداشت حالم کدام روز که از بد بتر نشد
5 در حیرتم که تفرقه سازی روزگار چون در پی جدائی شیر و شکر نشد
6 در راه شوق خود قدم از سر نهاده ایم ورنه کسی زعشق تو زیر و زبر نشد
7 عمرم بسر شد و شب هجران بسر نرفت آبم زسر گذشت و لب خشک تر نشد
8 سرگشته هر که نیست بجائی نمی رسد تا راه گم نگشت خضر راهبر نشد
9 از کار خود فتاد زبان، سوده شد لبم دیگر مگو کلیم، دعا کارگر نشد