- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است ابر تر را چکنم قطره باران تیر است
2 زور بازوی توانائیم از فیض می است باده در طبع من آبست که در شمشیر است
3 موج سان بر سر هر قطره می می لرزم چه توان کرد مس طبع مرا اکسیر است
4 بر سرم لشکر غم آمده از کف ننهم آنچه شمشیر جوانست عصای پیر است
5 با گل روی تو دعوی نکویی خورشید برطرف گر نکند زلف تو جانب گیر است
6 گر بجوشیم بهم ما و تو، ساقی وقتست ابر و مهتاب بهم همچو شکر با شیر است
7 در خم زلف تو دلها چه بهم ساخته اند چون نسازند بپای همه یک زنجیر است
8 اینقدر فرق میان خط یک کاتب نیست سرنوشت همه گر از قلم تقدیر است
9 سبق نطق به پیش همه خواندیم کلیم آزمودیم، خموشیست که خوش تقریر است