سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر از کلیم غزل 134

سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است

1 سرخوش از می چو نیم موج هوا شمشیر است ابر تر را چکنم قطره باران تیر است

2 زور بازوی توانائیم از فیض می است باده در طبع من آبست که در شمشیر است

3 موج سان بر سر هر قطره می می لرزم چه توان کرد مس طبع مرا اکسیر است

4 بر سرم لشکر غم آمده از کف ننهم آنچه شمشیر جوانست عصای پیر است

5 با گل روی تو دعوی نکویی خورشید برطرف گر نکند زلف تو جانب گیر است

6 گر بجوشیم بهم ما و تو، ساقی وقتست ابر و مهتاب بهم همچو شکر با شیر است

7 در خم زلف تو دلها چه بهم ساخته اند چون نسازند بپای همه یک زنجیر است

8 اینقدر فرق میان خط یک کاتب نیست سرنوشت همه گر از قلم تقدیر است

9 سبق نطق به پیش همه خواندیم کلیم آزمودیم، خموشیست که خوش تقریر است

عکس نوشته
کامنت
comment