جاودان خدمت کنند آن چشم سحر از سنایی غزنوی غزل 7

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را

1 جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را

2 توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را

3 گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی جان مانی سجده کردی صورت پرویز را

4 با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را

5 جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را

6 شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را

7 گر شب وصلت نماید مر شب معراج را نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را

8 اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم رطل می‌باید دمادم مست بیگه خیز را

9 آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا در دهیدش آب انگور نشاط‌انگیز را

عکس نوشته
کامنت
comment