آدم ز رشک کرد تمنای علمشان از فیض کاشانی قصیده 10

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

آدم ز رشک کرد تمنای علمشان

1 آدم ز رشک کرد تمنای علمشان آورد در خیال بدی کاشکی مرا

2 آمد ندا ز غیب به آدم که زینهار از ما مخواه رتبه این قوم در دعا

3 نزدیک این درخت مرو آرزو مکن حدّ تو نیست منزلت سید الوری

4 کردیم ما ملائکه را ساجدان تو زیرا که بود صلب تو این قوم را وعا

5 این قوم راست جاه زیاد از حد بشر هستند هرچه هست به عالم به جز خدا

6 آوردم از اسمامی خود اسمشان برون هر جا که حاجتیست بدیشان کنم روا

7 کس را اگر ثواب رسد یا عقوبتی ایشان سبب شوند و بدیشان کنم قضا

8 شمس و قمر نجوم و ملائک سما و ارض از مهرشان بود همه را گردش رحا

9 هرگه بلا و داهیه‏ای رونهد به تو این قوم را شفیع خودآور به نزد ما

10 تا دفع آن بلا و مصیبت شود ز تو از بهر قرب و منزلت آل مصطفا

11 عهدی گرفت ز آدم و حوا به مهرشان با انقیاد جاه و مقامات ارتضا

12 عهدی گرفت ز آدم و تأکید آن نمود تا بر علوّ رتبه ایشان دهد رضا

عکس نوشته
کامنت
comment