دشمن و دوست بگو با هم از اسیر شهرستانی غزل 783

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

دشمن و دوست بگو با هم در ساخته ایم

1 دشمن و دوست بگو با هم در ساخته ایم ساغر حوصله را شیر و شکر ساخته ایم

2 چقدر سرو ببالد که درآید به نظر قد رعنای تو را مد نظر ساخته ایم

3 چمن الفت و آیینه حیرت داریم ننگ ما بی سر و پایان چقدر ساخته ایم

4 بازوی کوهکن و تیشه الماس کجاست بیستون دگر از لخت جگر ساخته ایم

5 گل آیینه به خورشید کند ناز اسیر نامش از یاد رخی باغ نظر ساخته ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر