گوش گل می درد از مژده از نظیری نیشابوری غزل 145

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

گوش گل می درد از مژده هنگام صبوح

1 گوش گل می درد از مژده هنگام صبوح زنده دارد نفس باد صبا نام صبوح

2 تا تو مرغ فلکی رام گلستان شده ای خواب مرغ سحری رفته و آرام صبوح

3 تو گل از مرغ سحرگاه گرفتارتری دم نزد صبح حریفان که نشد دام صبوح

4 در چنان بزم که مستان سحر می نوشند صاف خورشید بود درد ته جام صبوح

5 دست و پا گر نزند دل نفسم می گیرد در گو روز فتادم ز لب بام صبوح

6 غم مطلوب سر از دامن دلبر نگرفت لابه نیم شبی کردم و ابرام صبوح

7 حق دیدار «نظیری » نرسانی به تمام در شب وصل ادا گر نکنی وام صبوح

عکس نوشته
کامنت
comment