- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گوش گل می درد از مژده هنگام صبوح زنده دارد نفس باد صبا نام صبوح
2 تا تو مرغ فلکی رام گلستان شده ای خواب مرغ سحری رفته و آرام صبوح
3 تو گل از مرغ سحرگاه گرفتارتری دم نزد صبح حریفان که نشد دام صبوح
4 در چنان بزم که مستان سحر می نوشند صاف خورشید بود درد ته جام صبوح
5 دست و پا گر نزند دل نفسم می گیرد در گو روز فتادم ز لب بام صبوح
6 غم مطلوب سر از دامن دلبر نگرفت لابه نیم شبی کردم و ابرام صبوح
7 حق دیدار «نظیری » نرسانی به تمام در شب وصل ادا گر نکنی وام صبوح