1 دوام دولت اندر حق شناسیست زوال نعمت اندر ناسپاسی است
2 اگر فضل خدا بر خود بدانی بماند بر تو نعمت جاودانی
3 چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟ حرامت باد اگر شکرش نگویی
1 عیب آنان مکن که پیش ملوک پشت خم میکنند و بالا راست
2 هر که را بر سماط بنشستی واجب آمد به خدمتش برخاست
1 دریاب کزین جهان گذر خواهد بود وین حال به صورتی دگر خواهد بود
2 گر خود همه خلق زیردستان تواند دست ملکالموت زبر خواهد بود
1 چنین گفت پیری پسندیده هوش خوش آید سخنهای پیران به گوش
2 که در هند رفتم به کنجی فراز چه دیدم؟ چو یلدا سیاهی دراز
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت