نوش می‌ریزد حدیثت از نظیری نیشابوری غزل 468

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

نوش می‌ریزد حدیثت در گزند خویشتن

1 نوش می‌ریزد حدیثت در گزند خویشتن تلخ از آن گویی که داری پاس قند خویشتن

2 بس پریشان ساختی زلف دراز خویش را گردنی نگذاشتی فارغ ز بند خویشتن

3 هیچ کاری پیش از عشقت به کام من نبود چون پسندیدی مرا گشتم پسند خویشتن

4 دولت عشق توام هرگه به خاطر بگذرد سجده آرم پیش بخت ارجمند خویشتن

5 با خیالی مونسم کز فکر خود در وحشتم از عزیزی ناورم سر در کمند خویشتن

6 هرگه از مجلس عبیر و دود بیرون آورند دفع چشم بد برم دود سپند خویشتن

7 رام دل زلف سیه مارت نشد شرمنده‌ام از فسون و دعوت ناسودمند خویشتن

8 صلح و جنگت بر دلم میدان طاقت تنگ ساخت عرصه‌ای جو درخورِ سِیْرِ سمند خویشتن

9 عشقبازی گرچه می‌گویم خطاکاری بُوَد برنگردم زین خطاکاری به پند خویشتن

10 پیش گفتارت «نظیری» جان به تحسین می‌دهد ناز کن بر حسن ادراک بلند خویشتن

عکس نوشته
کامنت
comment