1 خوابی که بود نشان بخت فیروز دیده ست به روز شاه گیتی افروز
2 فیض دم صبح تا چه بالیدن داشت کز صبح به شه رسید در نیمه روز
1 بس که از تاب نگاه تو ز آسودن رفت باده چون رنگ خود از شیشه به پالودن رفت
2 این سفال از کف خاک جگر گرم که بود؟ دست شستیم ز صهبا که به پیمودن رفت
1 هر چه فلک نخواسته ست هیچ کس از فلک نخواست ظرف فقیه می نجست باده ما گزک نخواست
2 غرقه به موجه تاب خورد تشنه ز دجله آب خورد زحمت هیچ یک نداد راحت هیچ یک نخواست