1 درها به روی ناز و تماشا گشاده اند دل برده اند و در عوض آیینه داده اند
2 بیش از دمی بر اهل هوس اعتماد نیست گر چون کمان خدنگ تو را سینه داده اند
3 از من اسیر باده پرستی رواج یافت زهدم به غارت شب آدینه داده اند
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را