1 درها به روی ناز و تماشا گشاده اند دل برده اند و در عوض آیینه داده اند
2 بیش از دمی بر اهل هوس اعتماد نیست گر چون کمان خدنگ تو را سینه داده اند
3 از من اسیر باده پرستی رواج یافت زهدم به غارت شب آدینه داده اند
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
1 سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا
2 بسکه گشتم به چمن محو خرام تو چو آب سبزه هر لب جو طرف کلاه است مرا
1 دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب چون شعله از گداختگی توتیا طلب
2 وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست بیگانه شو از او نگه آشنا طلب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به