1 در فرو بست و برفت آنگه شتاب سوی محراب و دعای مستجاب
2 حق نمودش آنچ بنمودش تمام گشت واقف بر سزای انتقام
3 روز دیگر جمله خصمان آمدند پیش داود پیمبر صف زدند
4 همچنان آن ماجراها باز رفت زود زد آن مدعی تشنیع زفت
1 می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا
2 پیش آر نوشانوش را از بیخ برکن هوش را آن عیش بیروپوش را از بند هستی برگشا
1 بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را
2 زبان سوسن از ساقی کرامتهای مستان گفت شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به