- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز از آن آید که با صد خواریم بر در کشد پرده ناموس شب از روی کارم برکشد
2 بر سر پروانه شمع از بهر آن سوزد که هست جذبه عشقی که خاکستر به خاکستر کشد
3 هیچ جا نگذشت کز وی فتنهای باقی نماند کاش چون آید غمت رخت از در دیگر کشد
4 از درش تصدیع کم کردم چو دانستم که او خط نسیانی مرا یک باره بر دفتر کشد
5 غم که هر شب مجلسم افسرده زو می گشت رفت امشب از جرأت چراغم دشنه بر صرصر کشد
6 چاره یی کز بی قراری تشنه وصل تو را بر سراب ار چشم افتد دست از کوثر کشد
7 از فراق امشب «نظیری » مجلسم ماتمگهی است بوی خون آید چو عودم شعله در مجمر کشد