1 روزی که از لب تو بر ما سلام باشد شادی قرار گیرد، عشرت مدام باشد
2 گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد
3 گفتی که: در فراقم زحمت کشیدهای تو مردم هزار نوبت، زحمت کدام باشد؟
4 در هر دو هفته بینم روی ترا، ولیکن آن دم که بینم او را، ماهی تمام باشد
5 احوال قید چون من سرگشتهای چه داند؟ جز بیدلی که او را پایی به دام باشد
6 گویی که: من ببینم روزی به دیدهٔ خود کان رفته باز گردد و آن تند رام باشد؟
7 نشگفت اگر بسوزد دلها به گفتهٔ خود چون اوحدی کسی کو شیرین کلام باشد