روزی که کلک تقدیر در پنجۀ از غبار همدانی غزل 34

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

روزی که کلک تقدیر در پنجۀ قضا بود

1 روزی که کلک تقدیر در پنجۀ قضا بود بر لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود

2 زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی مارا خیال لعلت سرمایۀ بقا بود

3 روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم عشق از میان ذرّات در جست و جوی ما بود

4 ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد گر پاره شد ز مستی پیراهنم به جا بود

5 بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلایی ما خیل عشقبازان هجرانمان بلا بود

6 ساقی لباس زهدم صد ره به مِی فروشُست تا پاک شد ز رنگی کالودۀ ریا بود

7 گر در محیط حیرت غرقم گناه من چیست در کشتی وجودم عشق تو ناخدا بود

8 می خاستم که دل را از غم خلاص یابم داغ جدایی آمد وین آخرالدوّا بود

عکس نوشته
کامنت
comment