- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزی که یکی شیفته آمد به کمندش آرام نگیرد دل دیوانه پسندش
2 گر شیفتگی زین دل دیوانه نیاموخت بر پای چرا بند نهد زلف بلندش
3 آهی است که از حسرت او سر زند از سنگ هر گه که شراری جهد از نعل سمندش
4 آمد به سرم تیغ جفا بر کف و ترسم کاهل غرض از مردنم آگاه کنندش
5 ناصح به نگاهی است چنان شیفته کامروز عشاق زبان باز گشایند به پندش
6 این ست اگر کوتهی دست امیدم هرگز نرسد بر ثمر نخل بلندش
7 این ست (سحاب) ار اثر عدل شهنشاه شاید که کند مایل دلهای نژندش
8 جمشید زمان فتحعلی شاه که آمد شیر فلک آهوی ضعیفی به کمندش