روز عمرم در شب افتاده از خاقانی شروانی غزل 199

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

روز عمرم در شب افتاده است باز

1 روز عمرم در شب افتاده است باز وز شبم روز عنا زاده است باز

2 گویی اندر دامن آمد پای دل کز پی آن در سر افتاده است باز

3 چون نشینم کژ که خورشید امید راست بالای سر استاده است باز

4 قسم هرکس جرعه بود از جام غم قسم من تا خط بغداد است باز

5 همچو آب از آتش و آتش ز باد دل به جوش و تن به فریاد است باز

6 شایدم کالماس بارد چشم از آنک بند بر من کوه پولاد است باز

7 شد زبانم موی و شد مویم زبان از تظلم کاین چه بیداد است باز

8 سینهٔ من کآسمان در خون اوست از خرابی محنت آباد است باز

9 از مژه در آتشین آبم که دل تف این غمها برون داده است باز

10 رخت جان بربند خاقانی ازآنک دل در غم‌خانه بگشاده است باز

عکس نوشته
کامنت
comment