-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز عمرم در شب افتاده است باز وز شبم روز عنا زاده است باز
2 گویی اندر دامن آمد پای دل کز پی آن در سر افتاده است باز
3 چون نشینم کژ که خورشید امید راست بالای سر استاده است باز
4 قسم هرکس جرعه بود از جام غم قسم من تا خط بغداد است باز
5 همچو آب از آتش و آتش ز باد دل به جوش و تن به فریاد است باز
6 شایدم کالماس بارد چشم از آنک بند بر من کوه پولاد است باز
7 شد زبانم موی و شد مویم زبان از تظلم کاین چه بیداد است باز
8 سینهٔ من کآسمان در خون اوست از خرابی محنت آباد است باز
9 از مژه در آتشین آبم که دل تف این غمها برون داده است باز
10 رخت جان بربند خاقانی ازآنک دل در غمخانه بگشاده است باز