روزی که پیش خویش نبینم از فضولی بغدادی غزل 20

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

روزی که پیش خویش نبینم حبیب را

1 روزی که پیش خویش نبینم حبیب را دارم هزار شوق که بینم رقیب را

2 در پیش گل مشاهده خار می کند چون رشک مضطرب نکند عندلیب را

3 دانسته ام که عارضه عشق بی دواست بیهوده درد سر چه رسانم طبیب را

4 امید نیست منقطع از وصل دوست لیک صبری نمانده است من ناشکیب را

5 گفتم دل من از ذقنت قوتی گرفت خندید و گفت منفعت اینست سیب را

6 از خوان وصل یار که فیضیست بی دریغ یارب نصیب بخش من بی نصیب را

7 گفتم جان دهم بتو جانی نداشتم دادم فریب آن صنم دلفریب را

8 جز کوی یار نیست فضولی مراد ما خاک وطن به از همه عالم غریب را

عکس نوشته
کامنت
comment