روزی که رخ خوب تو در پیش از سنایی غزنوی غزل 243

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم

1 روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم آن روز دل خلق و سر خویش ندارم

2 چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین چون طاقت هجرت من درویش ندارم

3 در مجمرهٔ عشق و غمت سوخته گشتم زین بیش سر گفت و کمابیش ندارم

4 تا سلسلهٔ عشق تو بربست مرا دست جز سلسله بر دست دل ریش ندارم

5 زان غمزهٔ غماز غم افزای تو بر من اسلام شد و قبله شد و کیش ندارم

عکس نوشته
کامنت
comment