- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم آن روز دل خلق و سر خویش ندارم
2 چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین چون طاقت هجرت من درویش ندارم
3 در مجمرهٔ عشق و غمت سوخته گشتم زین بیش سر گفت و کمابیش ندارم
4 تا سلسلهٔ عشق تو بربست مرا دست جز سلسله بر دست دل ریش ندارم
5 زان غمزهٔ غماز غم افزای تو بر من اسلام شد و قبله شد و کیش ندارم