- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما
2 تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما
3 گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی هم سبک انداخته شد بار گران گشتهٔ ما
4 دیدهٔ گریان به دلم فاش همی گفت خود این: کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهٔ ما
5 پیر خرد گرد جهان گشت بسی در طلبش هم به کف آورد غرض پیر جهان گشتهٔ ما
6 نفس بفرمود بسی، من ننشستم نفسی تا همگی سود نشد سود زیان گشتهٔ ما
7 ضامن ما در غم او اوحدی شیفته بود این نفس از غم برهد مرد ضمان گشتهٔ ما