1 خالق خلق وایزد بی چون فاعل کارگاه «کن فیکون»
2 هر چه آورد از عدم به وجود از وجود همه تویی مقصود
3 خویشتن را نخست نیک بدان تختهٔ آفرینشت برخوان
1 روزی دل من مرا نشان داد وز ماه من او خبر به جان داد
2 گفتا بشنو نشان ماهی کو نامهٔ عشق در جهان داد
1 در دل آن را که روشنایی نیست در خراباتش آشنایی نیست
2 در خرابات خود به هیچ سبیل موضع مردم مرایی نیست
1 انعمالله صباح ای پسرا وقت صبح آمده راح ای پسرا
2 با می و ماه و خرابات بهار خام خامست صلاح ای پسرا