شوقت نه سرسریست که از سر از فیض کاشانی غزل 1079

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

شوقت نه سرسریست که از سر به در شود

1 شوقت نه سرسریست که از سر به در شود مهرت نه عارضی است که جای دگر شود

2 شوق تو در ضمیرم و مهر تو در دلم نوعی نیامده است که با جان به در شود

3 دردیست درد هجرت تو کاندر علاج آن هرچند سعی بیش نمائی بتر شود

4 اول منم که در غم هجر تو هر شبی دود دلم به گنبد افلاک پر شود

5 جانی که بوی برد ز گلزار وصل تو او را چگونه بی‏گل رویت به سر شود

6 گوشی که شرح وصف کمال رخت شنید شاید که از حدیث لبت پرگهر شود

7 چون کیمیای مهر تو با فیض همره است روزی امید هست که این خاک زر شود

عکس نوشته
کامنت
comment