1 محفل هستی به تحریک دلی آراستند دانهای در شوخی آمد حاصلی آراستند
2 ذره تا خورشید بالافشانانداز فناست عرصهٔ امکان ز رقص بسملی آراستند
3 عقدهٔ کار دو عالم دستگاه هوش بود بیخودان آسانی از هر مشکلی آراستند
4 دل غبار آورد و چشمی گشت با نم آشنا غافلان هنگامهٔ آب وگلی آراستند
5 کعبه و بتخانه نقش مرکز تحقیق نیست هرکجاگمگشت ره سرمنزلی آراستند
6 قلزم دل را کناری در نظر پیدا نبود گرد حیرت جلوهگرشد ساحلی آراستند
7 ساده بود آیینهٔ امکان ز تمثال دویی مشق حق کردند و فرد باطلی آراستند
8 بینیازبها به توفان عرق داد احتیاج کز نم خجلت جبین سایلی آراستند
9 چون جرس از بسکه پیشآهنگ ساز وحشتیم گرد ما برخاست هرجا محملی آراستند
10 دست هر امید محکم داشت دامان دلی یاس تا بیکس نباشد بیدلی آراستند
دیدگاهها **