1 کو قاصدی که نامه به باد صبا برد تا گردم از قلمرو بال هما برد
2 هرکس به روی ما در چاک قفس گشود پیش درش تبسم گل التجا برد
3 یکچند هم به رغم فلک بیوفا شدم شاید به این وسیله کسی نام ما برد
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
1 صبح است مست باده دوشینه هوا چاک است از تبسم گل سینه هوا
2 پر می زند چو باز شکاری قدح ز موج بال تذرو دیده در آیینه هوا